بدکاری به دست منه دیوانه دادی
تو ماهی و مهتاب به من هدیه دادی
دل دادم به تو مهربانم
بی طاقتم از لحظه ی دیدارت ای یار
غم را تو دگر از دل دیوانه بردار
دل دادم به تو جانانم
بیقرارم تو مرا یار ندانی
تو که زیبا همانی که دلم میخواهد
می پرستم من تو را کاش بمانی
به دلم عشق نشانی دل تو را میخواهد
عشق منطق ندارد شده ام دیووانه
عطر گیسوی تو پیچید در این میخانه
می پرستم من از وقتی تو را دیدم ای یار
عشق دیووانه کننده است تویی درمان دلم
هرشب از فکر تو بیخوابم ای جان دلم
بسته جانم به جانت تویی آرام من ای یار
بیقرارم تو مرا یار ندانی
تو که زیبا همانی که دلم میخواهد
می پرستم من تو را کاش بمانی
به دلم عشق نشانی دل تو را میخواهد